من دوس پسرمو دوس دارم ولی اون میگه نمیخاد که ازدواج کنه و شرایطش نداره من موندم چکار کنم ضمنا من در این رابطه باکره ای رو از دست دادم و اون میگه پاش میموه و پیش دکتر میبره
من دوس پسرمو دوس دارم ولی اون میگه نمیخاد که ازدواج کنه و شرایطش نداره من موندم چکار کنم ضمنا من در این رابطه باکره ای رو از دست دادم و اون میگه پاش میموه و پیش دکتر میبره
سلام . ميشه بگين چند سالتونه ؟
30 سال و پسره هم 28
نه اصلا قصدی نداشتیم پیش اوومد ولی بعدش خودش خیلی بهم ریخت و میخاست سریع پیگیر بشیم و این قضیه رو حل کنیم از لحاظ خیلی چیزا خوبه و اینطور نیس که بی خیال باشه ولی خب دیکه من دوسش دارم و اونم دوسم داره ولی وقتی هدفی نداره ازار دهندست ولی دوس ندارم از دستش بدم
به زور نميشه وادارش كرد كه با هم ازدواج كنيد . اگه هم ازدواج كردين مطمئن باش اون عشق و علاقه اي كه بايد باشه نيست و همش بهت طعنه و كنايه ميزنه كه تو نجابت نداشتي و اومدي خودتو آويزون من كردي . متاسفانه اين بي تعهدي پسرا خيلي زياد شده . خيلي سخته كه مهمترين چيزتو واسه پسري گذاشتي كه بي مسئوليته ولي حالا هم ديگه چاره اي نيست بايد بري ترميمش كني تا در آينده مشكلي واست پيش نياد .
ببین بی مسولیت نیست من اصلا خودمو طوری برخورد نکردم که من اویزون تو هستم و بخاطر این مشکل که هم پیش اومد اون مدام خودش پیگیر هستش و نمی تونه طعنه بزنه چون اتفاقی بود پیش اومد و اون خودش مقصر میدونه ولی اون مطمئن اکه من خودم راجب ازدواج باهاش حرف بزنم مطمئنا منطقی عمل میکنه ولی من خودم نمی خام حرف برنم و نمی دونم چطور صحبت کنم اونقدر بی درک نیست
چرا اکثرا دوست دارن لقمه رو وارونه توی دهنشون مبزارن؟
چرا نمیتونیم با دیگران که دوستمون دارن و دوستشون داریم-حتی دشمنمون- راحت حرف دلمون رو بزنیم و عیب میدونیم...
چرا توقع داریم دیگران بتونن ذهن ما رو بخونن؟
و آیا ترس از شنیدن جواب دلخواهمون باعث این رفتار نمیشه؟
پس اول باید روی خودمون کار کنیم.......
راهکار هم داره،ولی باید دنبالش بگردیم تا کار بده
شما اولین اشتباهی که انجام دادید که با پسری دو سال کوچک تر از خودت (دوست) شدید . اشتباه دوم هم انجام رابطه نامشروع با اون پسر هست که کار رو از هر جهت مشکل میکنه . شما باید کمی عفت و سنگینی پیشه میکردید و تن به این رابطه نمیدادید .
احتمال اینکه اون پسر از شما فقط قصد سو استفاده و رفع نیاز خودش رو داشته باشه هست که بازم بر میگرده به بی توحهی و نافکری شما
یا با فرد مورد نظر ازدواج دایم انجام بدید یا برای همیشه این رابطه رو قطع کنید اما با انجام آزمایش مطمن شید که بچه ای در راه هست یا خیر که در این صورت باز تصمیم با شماست که طلب حقانیت کنید و کار را به دادسرا و .. ببرید و یا موارد دیگه مثل گذشت . در هر صورت بیشترین ضرر رو دختران در این رابطه ها میبرن زیرا با از دست دادن باکره بودن خود و عمل نامشروع زندگی آینده خود رو نابود میکنن . افسردگی و اختلالات روحی و روانی و حتی فکر به خودکشی همه و همه به از اثرات این روابط ان .
از خداوند کمک بخواین و تنها به او امید داشته باشید و از گناهتون هم توبه کنید و از این لحظه با بکارگیری عقلتون موضوع رو حل کنید نه با احساسات و دل .
انشالله موفق باشید
"اگر امیدی نداری ... امید بساز "
"あなた望を作る希望しない場合は"
..........................................
"
ینی به نظر شما اون میخاسته از من سو استفاده کنه ولی من خودم اینو تشخیص ندادم بالاخره باهاش در ارتباطم و میتونه حتی الانم اینکارو بکنه ولی اون دوری می کنه و میگه نباید بیشتر از این ضرر کنی
حالا من دختر بی بند باری نبودم که بخام همچین کاری رو بکنم یا ادامه بدم یه انفاقی بود الکی پیش اومد
بهار شریف جان کسی از این موضوع خبر نداره فقط خودمون میددونم و کسی با خبر نیس
منظورت نگرفتم اگه ابرو سرش میشه میاد ازدواج می کنه ؟
من نظر شخصی خودمو بدون رودربایستی میگم قبلا عذر میخوام...
وقتی میگن جنس مخالف یعنی واسه کامل شدن بهم نیاز داریم-روحی،جسمی و....ناخوداگاه هردو بهم نزدیک میشیم -بسته به نوع اعتقاد و تربیت و نیازمون رابطه برقرار میکنیم
دختر مشکلات و نیازهای خودشو میبینه و پسر.....همینطور
دختر بیشتر نیاز به رسمی شدن رابطه رو احساس میکنه و پسر با توجه به نوع نگرشش به این رابطه(احساسی-سوو استفاده-رابه جنسی دوطرفه ببرد،برد-و.....)نمیتونه ویا نمیخواداین خواسته رو برآورده کنه-میترسه و شروع به دور شدن مسالمت امیز میکنه-در آخر دختره قم قهر میکنه میره و میگه حیف من که .............
پس باید اگه با این وضعیت حال میکنی که هیچی
ولی اگه میخوای منطقی رفتار کنی باهاش حرف جدی بزن-بزار تا اونجا که میتونه توی ترمیم خسارت هایی که بهت زده کمکت کنه و واسه جلوگیری از یه ضربه بزرگ روحی در 10 ساله دیگه رابطه نافرجام رو تمومش کن ضمنا حتما مشاوره هم برو
راجب چی حرف جدی بزنم اون که واسه ترمیم حرفی نداره خودش پیگیر هستش دیگه چه حرفی بزنم وقتی خودش دنبال ترمیم هست ینی اینکه من نمیخام این رابطه بیخ پیدا کنه
شاهین جان من خودم مشکل دارم تو لاک خودم رفتم به اونم گفتم اون میگه اول مشکل جسمی حل میکنیم بعد روحی رو
ولی من میگم که اون خودخواه چطور راحت میگه حلش میکنم از یه طرفی احساس می کنم همش الکی بود وگرنه بجای اینکه بگه حلش میکنم خب چرا با ازدواج حلش نمی کنه چرا میخاد جوری دیگه حلش کنه
هر چند خودم ادم دل نازکی هستم اگه حرفی بزنم ناراحتش کنه اذیت میشم خودم
شاید بخاطر اینکه ترس ازاین دارم که بذاره بره و این ازارم میده اصلا نمیدونم چکار کنم
حوصله خودمم ندارم
سلام باران جان
کم و بیش مشکل منو داری ولی پست من مال گذشته بود که دوستان راهنماییم کردن.ببین دوستم بات رک حرف میزنم چون نیاز داری که توی این مرحله از زندگیت رک بشنوی من کسی نبود راهنماییم کنه کسی نبود رک بهم واقعیتا نشون بده و توی دنیای خیالی خودم غرق بودم تا اینکه یه شک بغض فروخوردمو ریخت بیرون.نمیدونم این مسائل چقدر برات مهمه ولی برای من خیلی مهم بود و این مسئله باعث بهم ریختن اعصاب و روحم شد.
تو الان امید داری میدونم که توی قلبت یه ذره امید به ازدواج هست.میدونم که بینهایت دوسش داری و نمیتونی به کس دیگه ای فکر کنی.الان توی فکرت بی نهایت ازش دفاع میکنی و در مورد هر حرفی علیه اون جبهه میگیری.من که این حالتا رو داشتم مطمئنم تو هم داری.
اما واقعیت چیز دیگه ایه.واقعیت اینه که اگه اونا قصد ازدواج داشتن دیگه توی این سن جای هیچ بهونه ای نبووووووود ابدا خودتو گول نزن شرایط نیست و اینا،پس مطمئن باش ندارند از طرفی هم چون میخوان لاشی گیری در نیارن میگن پاش ایستادیم واسه ترمیم.همین...جواب تو تا ابد که باهاش بمونی همینه گلم:ترمیم! خواستی بخواه نخواستی میگن به درک.پس حداقل از این پوئن مثبت استفاده کن.
بعد از حل مشکلت سریع ترکش کن...تو دوسش داری!اونم دوست داره!توی موقعیت ازدواج نیستی!اونم فعلا هیچی!کسیو ندارید!.....نتیجه میگیری که باش بمونی چون دلت میگه.و اینجاست که اشتباه دومتو با دست خودت رقم میزنی.اول و آخرش بهم نمیرسید تو میمونیا خاطرات خورنده عمر از دست رفته جسم که تباه شد روحتم رو به تباهی میره.
از من گفتن بود.من این راهو رفتم و تا تهش بلدم،هیچ کورسوی امیدی نیست هیچی نیست تهش آجی...یه بن بست یه خلا یه بدبختی محض
ممنونم گلی ولی نمیدونیم چرا ما همیشه واقعیت رو میدونیم ولی ازش فرار می کنیم
اگه اون واقعا دوستت داشت حاضر نبود هيچ آسيبي بهت بزنه . پس اون فقط حالشو برده . سريع برو واسه ترميم اقدام كن تا كسي نفهميده و آبروت نرفته . فقط كافيه بري يه مطب واسه ترميم و يه آشنا ببيني . ديگه واويلا
اين کارو مى کنم اون که حرفى نداره تازه حتما از خداشه که ترميم شه و براش دردسر نشه از اين که ابروش به خطر بيفته مى ترسه
باز خوبه يه ذره وجدان داره كه ميترسه . راستي تست بارداري گرفتي ؟
نه حامله نیستم به نظر اخلاقی چاره چیه ؟
چکار باید کرد؟
توي اين سن و شرايطي كه داري بهترين راه اينه كه بعد از اين كه ترميم كردي ازش جدا بشي و به فكر يه خواستگار خوب باشي تا يه زندگي جديد رو شروع كني
ضمنا منظورش از اینکه میگم گفته شرایطشو نداره بخاطر اینکه میگه میخاد بره خارج کشور ولی این مدت سر این قضیه که من گفتم تو مقصر بودی باهاش بحث کردم هی میگفت تو میخای من چکار کنم تا من انجام بدم ولی من هیچ وقت مسله ازدواج مطرح نکردم
نه
من اصلا هیچوقت بحث ازدواج مطرح نکردم فقط اوایل دوستی گفت ک میخاد بره خارج و شرایط ازدواج نداره
و منم هیچوقت راجبش بحث نکردم
خب باید بری حرف اصلی ت یعنی ازدواج رو بزنی-هرچند که جوابش مشخصه
دختر گل-دوستیهای این زمونه یجورایی توافقی شده و آخرش هم هیچ...-البته دخترا در این میون چون احساسی تر هستن عاشق هم میشن،ولی اکثر پسرا فقط اون دختر رو دوست میدارن و حاظر به قبول مسیولیت ازدواج نیستن - بخاطر مشکلاتی که دارن.................
بازم طرفت فقط سوء استفاده گر نبوده
ولی واسه پیدا کردن شخصیت وهدف ت باید مشاوره بری..............
مشاوره رو واسه چی برم میخاد چی بگم حتما همین چیزای که شما میگید اونم میگه
سلام هیچ وقت پولتو به مشاور و روانشناس نده مخصوصا تو ایران چون من رفتم خدایش هیچ کاری برات نمیکنن و چیزم بلد نیستن فقط کتاب خوندن و اینکه هر چیزی میبنی برات خوبه و باعث بهتر شدن روحیت میشه به خودت بگو و به خودت رو حیه بدهه هیچ وقت منتنظر نباش کسی بهت روحیه بده و بگه چی کار کنه که اینقدر عوضین که این کارو نمیکنن چون من خودم دیدهم و اصلام براشون اهمیت نداره تو حالت بهتر و خوب میشه یا کلا بدتر میشی
ممنونم يارىگرر
وقتی شما میگی که طرف مقابلتون قصد خارج رفتن داره و .. بدونید که به طور کامل شما دارید اشتباه میکنید که منتظر ایشون میمونید
این فرد عمدتا به فکر خواسته های خودشه و شاید شما رو هم فراموش کنه . مشابه این اتفاقات رو من در سر گذشت چند نفر خوندم که حتی به همسرشون اعتماد کردن اما بعد از مدتی دیگه رنگشو ندیدن و فرد مورد نظر تشکیل زندگی جدید خارج از کشوره داده و یا موارد دیگه ..
پس به زندگی خودتون ادامه بدید وانتظار بیهوده نکشید و قدر عمرتون رو بدونید که مثل باد در گذره .
"اگر امیدی نداری ... امید بساز "
"あなた望を作る希望しない場合は"
..........................................
"
بهر حاال ولله شناخت طرفت خیلی سخته
چه میدونی چه تو سرشه
وادم گیج میشه چی درسته چی غلط
اگه دوست روشنفکر شما خیلی دوستتون داشت صبر میکرد و بعد از ازواج وبه طور شرعی ودینی با شما رابطه داشت..دختر وپسر هدف های مهم تری هم برای زندگی با هم دارن..به هر حال امیدوارم موفق باشین..
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)